انتشارات قدیانی منتشر کرد:یک روز صبح خیلی زود بود که ده برادر، آماده ی سفر شدند، مردم بدرقه شان کردند و امیدوار بودند که آنها با دست پر بگردند.برادرها از پدرشان یعقوب و بقیه خداحافظی کردند و به طرف سرزمین مصر به راه افتادند. روزهای زیادی در راه بودند. در راه با هم حرف می زدند و از هر دری سخن می گفتند. ولی تمام فکرشان این بود که هرطوری شده، برای مردمشان سهمیه گندم بگیرند. برادر بزرگ گفت: (می گویند عزیز مصر مرد بسیار مهربانی است. هیچ کس را دست خالی برنمی گرداند. خدا کند به ما هم نظر لطف داشته باشد.)فروشگاه اینترنتی 30 بوک