انتشارات افکار منتشر کرد:سوار ماشین که شد من هم یک شصتی نشانش دادم که برود و باهاش زندگی کند. نمیفهمد که اگر بخواهم پول شاگرد بدهم که دیگر چیزی تهاش نمیماند. از لیچار این یارو بدجوری دلم چرک شده بود. انگشتها را به لبهی عاج لاستیک گیر دادم و بلند کردمش و زانو دادم زیرش. بعد همه زورم را جمع کردم توی کمرم و یک یاعلی گفتم و لاستیک را بالا کشیدم.فروشگاه اینترنتی 30 بوک