انتشارات راهی منتشر کرد:تمام وجود هایده در چنگال اضطرابی بزرگ فشرده می شد. قلبش به شدت می تپید. زانوهایش یارای نگهداری اندام او را نداشتند. در سرش همهمه ای پیچیده بود. از عصر که نخستین تکان و حرکت جنین را زیر قلبش احساس کرد، لحظه ای نتوانست آرام بگیرد. در حالی که به طرف آپارتمان امیر می رفت، به نظرش می رسید که هزاران شبح با قیافه های عجیب و شگفت انگیز خود او را تعقیب می کنند، شکلک در می آورند، قهقهه می زنند و با انگشت او را به یکدیگر نشان می دهند. از متن کتاب...