انتشارات فنی ایران منتشر کرد:خانم کلاغه انگار بخواهد دلم را بسوزاند، شال گردنم را انداخته بود دور گردنش و رفته بود بالای درخت.گفتم: «مگر دستم بهت نرسد، خانم کلاغه»خانم کلاغه دوباره قارقار کرد و پرید و رفت.مرغ مینا دادکشید: «بیا! بیا!»گاهی حقیقت را به سادگی نمیتوان دید. گاهی برای دیدن حقیقت باید عینک همدلی به چشم زد.فروشگاه اینترنتی 30 بوک