انتشارات تیسا منتشر کرد:وقتی شیرین داشت از شیراز حرف میزد، من به گلدان توی بغلم نگاه كردم اون داشت به ما گوش میداد. وقتی چشمهام رو باز كردم خودم رو توی یك دره سرسبز دیدم. جلوتر یك نردبان سپید رنگ كه دورش گلها پیچیده بود تا آسمان رفته بود. شروع كردم به بالا رفتن از نردبان به سمت آسمان. بهار رو دیدم بالای قبر حافظ. نیت كرده و داشت میخوند: یوسف گمگشته باز آید به كنعان غم مخور. كلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور. ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مكن. وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور...فروشگاه اینترنتی 30 بوک