انتشارات سوره مهر منتشر کرد:سوار ثابت و بی حرکت، مانند مجسمه، روی زین نشسته بود. دکتر اندیشید: (این دیگر کیست؟) اسب بار دیگر شیهه کشید. دکتر با دقت به اسب نگریست. با خود گفت: (اسب که خودش است... اسب استوار. اما سوارش کیست؟) و قبل از اینکه از بهت و حیرت به درآید، اسب عقب گرد کرد و آن سوی ستیغ ناپدید شد. دکتر اندیشید: (من را دید!... سوار شولاپوش من را دید و شناخت!)فروشگاه اینترنتی 30 بوک