انتشارات افراز منتشر کرد:می ره سفر سرباز با خاطر آسودهساده و بی تردیدمی دونه که نابودهدل می ده به دل کشتن اگرچه باز می خندهسرباز آینه رو هر بارداره به رگبار میبندهشرح ندونم هاش خودزنی و مرگهانگار که بیزاره سرباز دلش تنگهمن عاشق سرباز توام ستوان!مگه یادت رفته؟اون قبل از این که تیربارچی تو باشه ، همسر من بوده!تو از من چی می خوای ؟ اون همسر رسمی منه.تو مرد با ایمانی هستی ،مگه نه؟از نظر کلیسا من هنوزم همسر اون هستم!حتی اگه نباشه...من امانت اون سربازم ، و بهش قول دادم تا وقتی از جنگ برگرده امانتش رو صحیح و سالم بهش برگردونیم . اون قدر می مونم تا خبری ازش بیاد . تو آدم با ایمانی هستی ، کتاب مقدس رو هم خوندی ، مگه نه؟ خداوند حوا را برای آدم خلق کرد ، نه برای دوتا آدم!...فروشگاه اینترنتی 30 بوک