انتشارات چشمه منتشر کرد:بخوانم من برایت داستانی اگه عقلت رسه تو کف بمانی ای رفیق عاقل و دانا قصه ی موش و گربه بر خوانااز قضای فلک یکی گربهبود چون اژدها بر کرماناشکمش تبل و سینه اش پروتزشیر دم وپلنگ چنگالارفت روزی به سوی انباری از برای شکار موشاناپشت یک بت شراب خزیدهمچو دزدی که در خیابانا ناگهان موشکی ز سولاخیسوی شیشه بشد چو دیوانا سر به بطری گذاشت و هی نوشیدمست شد عینهو فیلمانا