انتشارات چاپخش منتشر کرد:تو میدانی که من هرگز به خود نیدیشیدهام، تو میدانی و همه میدانند که من حیاتم، هوایم، همه خواستنهایم به خاطر تو و سرنوشت تو بوده است، تو میدانی و همه میدانند که هرگز به خاطر سود خود کامی بر نداشتهام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبردهام، تو میدانی و همه میدانند که نه ترسویم نه سودجو! تو میدانی و همه میدانند که من سراپایم مملو از عشق به تو آزادی تو و سلامت تو بوده است و هست و خواهد بود، تو میدانی و همه میدانند که دلم غرق دوست داشتن تو و ایمان داشتن به تو است. تو میدانی و همه میدانند که من خود را فدای تو کردهام و فدای تو میکنم که ایمانم توئی و عشقم توئی و امیدم توئی و معنی حیاتم توئی و جز تو زندگی برایم رنگ و بویی ندارد، طعمی ندارد. تو میدانی و همه میدانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من، از آوردن برق امیدی در نگاه من، از برانگیختن موج شعفی در دل من عاجز است. تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن بای تو و رنج بردن به پای تو تنها لذت بزرگ من است. از شادی تو است که در دل من میخندم، از امید رهائی توست که برق امید در چشمان خستهام میدرخشد، و از خوشبختی تو است که هوای پاک سعادت را دریههایم احساس میکنم. نمیتوانم خوب حرف بزنم، نیروی شگفتی را که در زیر این کلمات ساده و جملههای ضعیف و افتاده پنهان کردهام دریاب! دریاب!