انتشارات پرسمان منتشر کرد:چه خوبه که آدم بدونه از زندگیش چی میخواد...سامان گوشیش رو گرفته بود توی دستش و داشت پیام میداد که میشد حدس زد مخاطبش کیه..در نهایت هم ازم عذرخواهی کرد و رفت چند قدم اونطرفتر و بهش زنگ زد. تکیه دادم به صندلی و خیره شدم به موجهای سیاه و عصبانی دریا...که عقب میرفتن و با قدرت بیشتری برمیگشتن...یاد حرف روانشناسی افتادم که بعد طلاقم میرفتم پیشش.. که آدما باید مثل دریا باشن...گاهی برن عقب...گاهی پا پس بکشن...اما کم نیارن و با انرژی مضاعفی برگردن...یه جایی خوندم کم آوردن با کوتاه اومدن فرق داره!