انتشارات نیستان منتشر کرد:و من شانه بالا انداختم و او ماشین را خاموش کرد و آمد پایین و حالا با تعجب در و دیوار روستای متروک را نگاه می کرد و به نظر می آمد اولین باری است که می آیند به بنه. بعد همینطور آمدیم تا دم سنگرش و دیدیم که ظرفهای غذا را نشسته و همه را جمع کرده زیر تانکر و کلی گرد و خاک هم نشسته رویشان و مگسها و زنبورها دور و برش پرسه می زنند.