ایزابل دلانسی نوازندهی ویولون چیرهدستیست که به عشق موسیقی زنده است. شوهرش به کمک یک پرستار به خانه و فرزندانشان رسیدگی میکند، اما او ناغافل میمیرد و ایزابل را با کوهی از بدهی تنها میگذارد. تنها دارایی ایزابل یک خانهی مخروبه است که به او به ارث رسیده و حالا مجبور است که با دو فرزندش خانه و زندگیاش را رها کند و به آنجا پناه ببرد. خانه در آستانهی فروپاشی و ذخیرهی پسانداز ایزابل به سرعت در حال ته کشیدن است. او به فکر کمکخواهی از همسایگانش میافتد، اما نمیداند حضورش در آن خانه به دلیلی مدتهای مدیدی است که فکر و ذکر همسایههاش را به خود مشغول کرده است. «موسیقی شب» داستان تلاش برای ماندن و زندگی کردن و کشف انگیزهها و قدرتهای درونی است.