انتشارات روشنگران منتشر کرد:باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی بهار هشتاد و سه نوشته شد.نوشته سالها در محاق غیر مجاز بودن ماند و ماند تا با تمهیداتی، کمی از آن سمت و کمی از این سمت توانستیم امسال مجوزش را بگیریم. برای این کتاب به چند جلسه در وزارت ارشاد. در دورههای مختلف چند وزیری که در طی این سالها آمدند و رفتند و فراموش شدند.رفته باشم. نه من دیگر به یاد دارم و نه آنها که ناگریز پای جلساتشان نشستم و گفتند و گفتیم و شنیدیم و شنیدند. گاهی هم نه شنیدیم و نه شنیدند. خیلی چیزها که در جغرافیای داستان آمده حالا تغییر کرده. آبادان امروز با آن سالها تفاوت دارد. باشگاه قایقراتی مورد علاقهام دیگر نیست. گو که برخی آدمهای این داستان هم دیگر نیستند. دود چاههای نفت عراق در آسمان شهر دیده نمیشود. اما پدیدهی ریزگرد زندگی را مشکل کرده است. وضع آب شهر تغییری نکرده اما کوچهها و خیابانها کماکان همان وضعیتی را دارند که در داستان وصف کردهام. مهمنر از همه اما ماجرای اصلی کتاب است که هربار بهشکلی در حال رخ دادن است.