انتشارات مسیر دانشگاه منتشر کرد:پیرمرد رسا و بلند از سین میگوید. سین مردی قوی و شکارچی به نام بود. او بزرگترین شکارچی ماموت به حساب میآمد. سین ماموتها را میکشت تا فرزندانش را نکشد .نکند این سین همان من باشد. چیزهایی به خاطرم میآید، از آن شب هولناک. آری همان شب که سلاح من همین نیزهای بود که اینک در کنار استخوانهایم به جا مانده است، من مردی هستم تنها، در شبی هولناک، که حتی حق ترسیدن هم ندارم.مردی در شب هولناک، در جنگلی وهمانگیز، با سلاحی در دست که از استخوان ساخته شده است. پشت درختهای پرپشت کمین کرده است. ناگهان از پشت درخت به سمت ماموتی که نعرهکشان به سمت او میدود حمله میکند و با نیزه درست به زیر شکم ماموت میزند. ماموت نعره میکشد و چون کوهی به زمین میافتد. سین نیزه را در هوا میچرخاند و فریاد شادمانه سر میدهد.من همین سینم. من شکارچی ماموت، قهرمان قبیلهام. همان کسی هستم که ماموتها را میکشم تا فرزندانم را نکشد.