انتشارات لیوسا منتشر کرد:چرا به داستانتان می چسبید؟یک بار داستانی در مورد زنی خواندم که در دریاچه ای شنا می کرد در حالی که سنگی در دست داشت. وقتی به وسط دریاچه رسید، وزن سنگ رفته رفته او را به زیر آب کشید. مردمی که از ساحل نظاره گر او بودند، فریاد زدند: آن سنگ را رها کن. اما آن زن همچنان سنگ را در دست داشت و رفته رفته غرق می شد. مردم با صدای بلندتر فریاد می زدند: آن سنگ را رها کن. اما باز هم آن زن با در دست داشتن سنگ، می کوشید شنا کند و خود را نجات دهد. مردم دوباره از او خواستند که سنگ را رها کند. زن که از نظرها پنهان شده بود، برای آخرین بار صدایش به گوش رسید که گفت: نمی توانم. این سنگ مال من است.فروشگاه اینترنتی 30 بوک.