انتشارات اقبال منتشر کرد:آتشی شب در نیستان فتاد سوخت چون عشقی که در جان فتاد شعله تامشغول کار خویش شد هر نیی شمع مزار خویش شد شنع سان آتش زبانی زان گروه با دل پر از شکایت کوه کوه بانگ زد بر شعله کی بیدادگر آفت دوران، بلای خشک و تر بیسبب این فتنه و آشوب چیست در شکست دل تو را مطلوب چیست...