انتشارات شادان منتشر کرد:تا وقتی در میان آن دیوارهای نه چندان بلند هستیم حس یک زندانی را داریم با هزار نقشهبرای فردای بیرون از آنجا ولی آن هنگام که به رفتن از سر اجبار نزدیک و نزدیکتر میشویم ترسی مبهم تمام وجود آدمی را فرا میگیرد درست همانند زندانیان خو کرده به زندان خویشمیدانستیم که آن روز فرا خواهد رسید... و رسید اما نمیدانستیم که چه در زندگی بیتجربه ماندهایم و خبر نداشتیم که دیگران چگونه ما را مینگرند:یا از روی ترحم و دلسوزی، یا دوری و فاصله گزیدن!تا میان آن دیارهای نه چندان بلند هستی هزار بار نقشه یافتن گمشدگانت را مرور میکنی اما وقتی زمانش میرسد دستهایت سست میشوند، پاهایت میلرزند و میفهمی که سرنوشت، بیدلیل تو را میان آن دیوارهای بلند تقدیر نگذاشته همچون لکههای بر جای مانده درون فنجان قهوه به نام تقدیر!