انتشارات هوپا منتشر کرد:باید بگوید و بنویسم. از روزهایی که گذشت، از سرگردانیام و عشقم که نمیدانم از روز شکار شروع شده بود یا از همان روزی که اسم گل اندام را از زبان دایهها شنیدم و به داستانهایی که از زیبایی و عشاقش میگفتند، میخندیدم.میگفتند در کشور چین است. دختری به اسم گلاندام، فرزند قیصور پادشاه. دختری که در زیبایی و طنازی یکه و همتا ندارد و زیباییاش به حدی است که اگر یک لحظه خود را از پنجرهی قصرش نشان دهد، هزاران عاشق برایشان جان میدهند. میگفتنند در روز نوروز پنجره را باز میکند و خود را به مردم نشان میدهد و هرکس او را میبیند و اله و شیدایش میشود و دیگر اطراف قصر را ترک نمیکند.