انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرد:برگ گل قصه میگفت.قصه کی را؟قصه دختر یکی یکدانه را می گفت:پیرزنی بود که یک دختر داشت،پیرزن تمیز و مرتب بود؛اما دختر سربه هوا بود.دل به کار نمی داد و هیچ کاری را به آخر نمی رساند.مدتی بود که دختر به خانه بخت رفته بود و پیرزن از او بی خبر بود.یک روز با خودش گفت:«بروم،ببینم دخترم چه میکند؟»پیرزن یک جفت جوراب برای دامادش و یک شال برای دخترش بافت.کمی هم کلوچه درست کرد و راه افتاد.