انتشارات آمه منتشر کرد:به گذشته بازمیگردم به روزهایی که زندگی آسان بود و میتوانستی شب ها با خیال راحت در خیابان قدم بزن ،بدون آنکه ترسی از حضور دزدان و ولگردهای خیابانی داشته باشی که مبادا با شیئی محکم بر سرت بکوبند و هرچه پول داری از جیبت بردارند و بروند.خانم مامی جامیسون مادربزرگ بچه های محله که به ما پول و آبنبات می داد و اجازه می داد بالای درخت تنومند خانه اش قایم شویم تا مبادا پسرهای بزرگتر ما را پیدا کنند،متاسفانه یک تابستان به شدت مریض شد و می بایست که در رختخواب می ماند.