انتشارات پرسمان منتشر کرد:چشمان ترگل تار شد و صحنه ای از گذشته ای دور جلوی چشم هایش را گرفت.شبیه این جمله را با همان وضعیت هانی به او گفته بود.روزی که خودش آن را تلخ ترین روز عمرش می پنداشت و همواره خاطره اش گوشه دنجی از قلبش را تیره و تار کرده بود چشم برگرداند و از آن وضعیت فرار کرد.