انتشارات دنیای نو منتشر کرد:ابتدا که اشتیرلیتز بلبل را در باغ شنید.باور نکرد هوا سرد و نیلگون غرق در سکن و آرامش بهاری بود و به ظرف شیشه ای ظریفی می ماند که در آب راکد آن ماهی های کوچک بی حرکت نفس میکشیدند،ولی سطح زمین را هنوز قشر فشرده ای از برف پوشانده بود و از آن کبودی مات و رنگ پریده ای که همیشه از درون برف پوک بهاری پیش از آب شدن شبانه متشعشع میشود اثری نبود.