انتشارات نقش و نگار منتشر کرد:عتیق سال هاست که غیر از زنش صورت زن دیگری را ندیده است،حتی آموخته که بدون دیدن این ها زندگی کند.از نظر او زن ها فقط اشباح اند،اشباحی صامت و خالی از ملاحت که بی جلب توجه از خیابان ها میگذراند.یک دسته پرستوهای سرگردان آبی زرد،اغلب رنگ باخته،که فصل های زیادی پشت سر گذاشته اند،که هروقت به مردها نزدیک میشوند در عزای کسی می نالند و حالا یک دفعه برقعی می افتد و معجزه ای رخ میدهد...کابل یاسمینا خضرا دوزخی بر زمین است،جایگاه فقر،ملال و ترس توان سوز.پرستوهای کابل یادآور بالزاک و خیاط کوچک چینی است نگینی است در دنیای ادبیات شاعرانه صمیمی و گزنده که چشم اندازی یزبا و در عین حال اندوهناک را از مردمی ترسیم میکند درگیر و دار زندگی پر آشوب که در سرزمینی از یاد رفته می زیند و ب محنت های خود سوگواری میکنند.کتابی که باید خواند.