نشر ققنوس منتشر کرد:«درست بعد از اینکه کسی رو بی رحمانه می کشم، طلوع آفتاب جلوه بسیار زیبایی پیدا می کنه، و به صورت خندان بچه ای نگاه می کنم و ستایشش می کنم. اگه اون بچه یتیم باشه، یا کمکش می کنم یا شاید یه جایی بکشمش. با اینکه به حالش افسوس می خورم! اگه ایزدها یا تقدیر شخصیت و عاطفه ای داشتن، به نظرت این حس به حس اون ها نزدیک نبود؟ توی این دنیایی که بچه ها و قدیس ها به ظالمانه ترین شکل می میرن؟»(از متن کتاب)