افغانستانکودکان معصوم این دیار از همان خردسالی با کار طاقت فرسا و طبیعت خشن آشنا می شوند؛ در واقع آنها برای همین زاده می شوند و این گونه زندگی را تا آخر عمر با خود حمل می کنند. دیدن لبهای ترک خورده و دستهایی که خون لابه لای ترک هایشان خشکیده، خاص کودکان نیست، زنان...و اما از خوبی مردم افغانستان هرچه بگویم کم گفته ام. انسانهایی مهربان، کم ادعا و ساده! مردمی که ظاهر و باطنشان یکیست و کمتر در میانشان آدمهای دورو و متظاهر یافت می شود. به راحتی و براساس صداقتشان با تو دوست می شوند و سفره دلشان را پیش رویت می گشایند و حاضرند کم و زیاد زندگی شان را با تو قسمت کنند...پاکستان...گاومیش ها و بچه های لخت در این مرداب آبتنی می کردند. در گوشه ای دو لاشه خر افتاده بود و من برای اولین بار در عمرم از نزدیک کرکس ها را می دیدم که روی این لاشه ها نشسته بودند و دل و روده حیوانات مرده را بیرون می کشیدند و می خوردند. کلاغ های زیادی نیز در اطراف لاشه ها و با فاصله مناسب از کرکس ها، مشغول خوردن بودند. چند قدمی این سفره، دستفروش ها نشسته و مشغول تجارت بودند. بچه های ریز و درشتی نیز، نیمه عریان و یا لخت در اطراف بازی می کردند؛ همه در صلح و صفا و کنار هم! برای یک لحظه احساس تهوع کردم و...-از متن کتاب-