شغل دلخواه سروانتس سربازی بود. و چون روزگار سربازی به پایان رسید می خواست کارمند دولت در امریکا شود. اما پادشاه اسپانیا، فیلیپ دوم، در خواستنامه او را برای چنین شغلی رد کرد، و سروانتس چاره ای نداشت جز آن که دل بدان خوش دارد که مامور مالیات پادشاه در جنوب اسپانیا باشد. کتاب نخستش را تا سال 1585 منتشر نکرد، و او در آن سال پا در آستانه چهل سالگی داشت. آنگاه بیس سال گذشت تا کتاب دومش را به بازار آورد و این یکی بخش اول کتاب دن کیشوت بود (که در سال 1605 انتشار یافت) فاصله میان این دو تاریخ را سروانتس دورانی توصیف میکند که او در خاموشی آنان که فراموش شده اند خوابیده بوده است و ما از زندگانی او در این دوره همین قدر میدانیم که با تالیف نمایشنامه های فراوان سرگرم بوده است، که بیشتر آن ها از صفحه روزگار محو و نابود شده اند. این را هم می دانیم که در همین ایام مانند گذشته لجبازانه به سرودن شعر نیز ادامه می داده است، و این در شرایطی بود که هیچ نتوانسته بود به کسی، از جمله به خودش، بباوراند که از قریحه ی شاعری اندک بهره ای دارد.