خونین دلم بیا به شرابم نشان بدهاین شیشه را به شادی مستان تکان بدهسرریز مانده کاسه چشمانم از خمارخیر است استخاره نکن استکان بدهاین مرهمی که داده ای از دشمنان به مناز من بگیر و خنجری از دوستان بدهقربان آن شراب فروشم که گفت (مست جامی اگر که خواست به دستش دکان بده)در این قفس که تجربه ای با شکوه نیستدر باز کن به بال و پرم آسمان بدهاین غصه می خورد دل ما را که میزباندستش دراز مانده به مهمان که نان بدهمن خواب دیده ام گل من صبح می دمدای باغبان به دیدن فردا زمان بدهزندان پارسای جهانیم و بی صدایارب خودت به ایل غریبان زبان بده