فواره ها که یخ زده بودند وا شدنددر ناگهان ظهر زمستان رها شدندتکرار سربلندی دیرین خویش راهربار پیش از آن که بیفتدپا شدنداز بس که پای رفتنشان بند عشق بوددر راستای قامت خود جا به جا شدندفواره های ساده که از ارتفاع روزدر زیر بار روشنی خویش تا شدندفواره های تا شده با دسته ای زلالدر دست آفتاب زمستان عصا شدنددرگیرودار صحبت فواره و عبوریاران باد وارد این ماجرا شدندفواره های رم زده در های و هوی بادیک دست دست های بلند دعا شدندآن دست های آبی پاکی که از زمینتنها به شوق بارش باران هوا شدند