انتشارات معین منتشر کرد:بچه ها مثل مارمولك به قالی نیمه بافته چسبیده بودند. روی رنگ ها كله می كشیدند. چشم ها در تاریك روشن قالیباخانه برق می زند . چشم ها درشت و سیاه بودند و از ته گودی صورت های زرد ، نخ را می پاییدند .نگاه ها و پنجه ها خسته و دقیق درگیر ساخت و پرداخت گل های ریزو درشت، سرخ و زرد و شاخ و برگ های سبز قالی بودند. صدای گامپ گامپ كلوزا و پاكی ، پچ پچ دخترها و گریه بچه ای شیر خوار با صدای یكنواخت و غم آور« نقش گو» همراه بود نقش گفتن بیشتر ناله بود زمزمه بود تا گفتن.