دختر وا رفت.آرام آرام رفت و نشست لبه لاستیک و خواست گریه کند که یکهو یک سگ زرد از توی لاستیک بیرون پرید واق واق کرد.دختر ترسید.اما بیش تر که نگاه کرد دید کله سگ شبیه کله یک دختر است یک دختر که خیلی شبیه خودش بود.خیال کرد خواب می بیند.انگا توی آینه خودش را می دید.