كتابیكه در آن پدر و مادرى فرزند را به راهى دیگر مىبرند ولى اینكه با گذشت زمان چه نتیجهاى حاصل شود، مثل تمامى افراد دیگر، كارى است كه زمان مشخص مىكند. در آن موقع یا فرزند در برابر اولیا خویش مىایستد و مىگوید كه تصمیم شما مرا به ورطهاى كشاند كه گریزى از آن نیست یا پدر و مادر، فرزند را متهم به انجام تصمیمى مىكنند كه با خواسته احساسى خویش برگزیده است...و در هر دو حال تفاوتى در نتیجه عاید نمىشود زیرا این چرخه عمر است كه بدون تأخیر، حركت خویش را ادامه میدهد و به خوب یا بد بودن كارهاى ما نمىاندیشد. در این میان خانوادههایى موفقتر هستند كه با علم و آگاهى لازم و ایجاد محیطى پرتفاهم، فرزندِ احساس زده را در تصمیمگیرى خانوادگى دخیل مىكنند و با تعدیل سخنان خود سعى در رسیدن به نتیجهاى مشترك با او دارند.