دو چشم اشک در آهی مذاب غوطه ورندرگان زخم تو در التهاب غئطه ورندسیاه پوش تو هستند مردم دیده که تشنه ای تو و آنان در آب غوطه ورندتو تشنه بودی و آنان که تشنه ات دیدندکنار چشمه ولی در سراب غوطه ورندتو را خلاصه شده در عطش بیان کردندجماعتی که به تنگ حباب غوطه ورندبه قدر روزنه ای نور تو شده تغییر برای چشمانی که به خواب غوطه ورندعیار هم قسمانت چو روز روشن کردستاره گان تو در آفتاب غوطه ورندبه دست جام ندارند مست های جنون خمارهای بلا در شراب غوطه ورندخوشا به حال دو چشمی که بر تو گریه کنند تمام عمر میان گلاب غوطه ورند!