این مجموعه از چهارده داستان کوتاه تشکیل شده است . کتاب با داستان یک سیب زمینی برای پوست کندن آغاز میشود : « فکر میکنم بهترین آژانس خبری دنیا هم بدون حضور زنان خبرهایش ناقص میماند . نمیدانم چطور ممکن است هر روز یک ساعت حرف و خبر دست اول برای هم داشته باشیم . در قابلمه را که میگذارم ، دخترک بیدار میشود . نیمساعتی میشود که کامپیوتر در حالت انتظار فرورفته . امروز دیگر نمیخواهم خاموشش کنم . هنوز ظرفها در ظرفشویی ماندهاند . صبحانة دخترک را میدهم . وقتی سرگرم بازی شود ، بهترین وقت نوشتن است . » « آپارتمان شمارة هفده یک طبقه پایینتر از ما ، دست راست ، قرار دارد . پنجرة دونبش آن از یک طرف به خیابان باز میشود و از طرف دیگر به محوطة بین دو بلوک دید دارد . درست مثل باقی آپارتمانهایی که روی آن هستند . تنها تفاوتش پردة پنجرة آن است که از ایستگاه تراموا هم دیده میشود و حتی بیشتر از پردة آپارتمان شمارة 28 که پرچم کاناداست جلب توجه میکند . » چرا بیسیم ما دیر بوق زد ؟ چرا گریه کردی ؟ شما از کجا بادمجان میخرید ؟ مرد اسیر ، صندوقچة آبا ، این موبایل لعنتی ؟ ، آقای گلابی یک روشنفکر نماست ، کسی برای دوست داشتن ، خوب است که آقا دست بزن ندارد ، خطکش هاشم آقا ، خانم کتایون دیبا نویسندة خوبی میشد اگر . . . ! و زندگی در صد کلمه داستانهای این مجموعه 84 صفحهای هستند راهی بازار نشر شده است.