انتشارات هیلا منتشر کرد:زن نمی گذارد صدای دریا را بشنوم . روسری اش را پشت گوش هایش زده و پنبه ای سفید توی گوش هایش فرو کرده. به گوش هایش دو تا تاس بزرگ آویزان است و هر بار که سرش را تکان می دهد جفت شش می آید...باید گوشه ای برای خودم چای بریزم و نفس بکشم تا بخشی از دریا را که توی هوا نشت کرده به ریه هایم فرو ببرم . خرامان شعری از لورکا بخوانم که دریا خندید در دور دست و بگذارم شاملو عصازنان و سیگاربه دست به سمتم بیاید و بد اخلاقی کند. فروغ دستی به موهایم بکشد و از خانه ی قدیمیشان برایم بگوید. از شاملو ته سیگارش را بگیرم و یواشکی کام بگیرم و پرتش کنم روی شن های ساحل . بگذارم آرام آرام کلمات از من روان شوند و روی کاغذ بیایند . بگذارم شعر بگویم. اگر این زن بگذارد.(از متن کتاب)