«نام من نجود است، من یک دهاتی یمنی هستم . ده سال دارم ، یا فکر می کنم ده سال دارم . در کشور من ، بچه های روستایی شناسنامه ندارند و تولدشان در جایی ثبت نشده است. به زور پدر و مادرم ، با مردی ازدواج کردم که سن او سه برابر سن من بود او مرا مورد آزار و اذیت و ضرب و شتم قرار داد ... یک روز صبح برای خریدن نان از خانه خارج شدم، اتوبوس سوار شدم و به دادگاه پناه بردم، تا یک قاضی به حرف های من گوش کند...»