وقتی به قلبم نگاه می کنمدر آن روزهای آکنده از تنفر و کینههیچگاه تصور نمی کردم این آیینه زنگار بستهدوباره بتواند شفاف شود.وقتی به عشقم، نگاه میکنمدر آن لحظات پر تب و تابمیبینم که عشق نیزریشه ای داشت به اندازه نفرت و من با نفرت عاشق شدم.سالها گذشت و از یک قطره عشقکه ناخواسته و ندانسته چکید بر وجودمتمام زنگار قلبم زدوده شدبی آنکه خود باعث آن باشم.گاه تصور میکنی که از انتقام سبک میشویاما چنین نیست، برای هیچکس!این تنها نیروی عشق استکه میتواند چرکهای نشسته بر دل راچنان بزداید که کینه تبدیل شود به عشقو از عشق، به یکی شدن...این بود تنها دلیل و بهانه منبرای باز آمدن، برای ماندن!