انتشارات ثالث منتشر کرد:مرد جوان در حالی که راه خود را از میان بیدهای نابینای تنومند باز می کرد،به تپه رسید.از زمانی که بیدها تپه را اغال کرده بودند،او اولین کسی بود که توانسته بود از تپه بالا برود.کلاهش را تا روی چشم ها پایین کشید.با یک دست انبوه مگس هایی را که در اطرافش وزوز می کردند،کنار می زد و بالا می رفت تا بتواند دختر را ببیند،تا او را از آن خواب عمیق و طولانی بیدار کند.