طبق معمول اول پای كسب و كار در میان آمد. پولینا همین كه دید پولی كه به او دادهام هفتصد گولدن بیشتر نیست، اوقاتش تلخ شد. به خودش اطمینان داده بود كه جواهراتش را در پاریس كم كم هم كه گرو میگذاشتم دو هزار گولدن میشد. گفت: صددرصد مقداری پول لازم دارم. باید هم به دستش بیاورم و الا كارم زار است.