فروغ خواننده را با شعرش در پهنه بیکرانی از واقعیت و خیال، وهم و رویا، قصه و افسانه از کهکشانی به کهکشان دیگر پرواز می دهد تا به مهمانی آگاهی ببرد.او با تابانیدن پرتو شعرش بر زوایای تار یک جامعه، رنگین کمانی از شعور و بینش را در منشور ذهن خواننده می آفریند و با نمودن زشتی رکود و روزمرگی و طرح پرسش، او را به اندیشیدن وا می دارد، تا به لزوم ساختن جهانی دیگری شایسته شان انسانی اوست قانع سازد.