پیرمردی کج و کوله به همراه یک گربهی کج و کوله و یک موش کج و کوله توی یک خانهی کج و کوله در کنار ریل راهآهن زندگی میکنند.هر روز اما سر و صدای عبور قطار از جلوی خانه اذیتشان میکند. پس آرزو میکنند که ای کاش جایی زندگی کنند که از این همه سر و صدا و تکان و لرزه خبری نباشد.با این آرزو، خانهی کوچک کج و کوله به خودش تکانی میدهد و به راه میافتد تا جای بهتری برای خودش و پیرمرد کج و کوله و گربهی کج و کوله و موش کج و کوله پیدا کند.