آنها توقعات عجیبی از ما داشتند. توقعاتی كه به هیچ قیمتی قابل تحمل نبودند. آنها میخواستند زمام امور ما را به دست خودشان بگیرند. آنها میخواستند ما از خودمان ارادهای نداشته باشیم. میخواستند اراده آنها را عمل كنیم. عدهای میگفتند: مگر چه اشكالی دارد كه زمام امور را به دست دشمنان بسپاریم؟ اینها طبیعتا آدمهای احمقی بودند. آدم عاقل كه حاضر نمیشود عنان اراده و اختیارش را به دست دشمن بسپارد.