همیشه حس عمیق و دردناك «غربت» همدم من است. غربت به معنای دقیق كلمه و به مفهوم «دوری از خانه» یا «بیخانمانی»! و به همین جهت مشتاق «مرگ» هستم. آنجا و در سرزمین دوست از غربت نجات پیدا میكنم. همیشه تنها بودهام و بعد فهمیده شدهام. همیشه متهم و بسیاری مواقع مجرم بودهام، به جهت تنهایی! حكایت من، حكایت آن خطاط است، چنان كه حضرت شمس میگوید: «... چنانكه آن خطاط، سه گونه خط نوشتی. یكی او خواندی، لاغیر! یكی را هم او خواندی، هم غیر! یكی، نه او خواندی، نه غیر او! آن «خط سوم» منم كه سخن می گویم، نه من دانم، نه غیر من!»