«رُنه دکارت» در سال 1596 در شهر لاهه دیده به جهان گشود. او پس از تحصیل در مدرسه یسوعیان دیپلم و لیسانس خود را در رشته حقوق (حقوق مدنی و قانون شرع) از دانشگاه «پواتیه» دریافت میکند. دانشگاهی که به آموزش حقوقیاش معروف است. دکارت در سال 1618 تمایل زیادی دارد تا به وجود انسانی خویش بپردازد. او در این زمان تنها 22 سال دارد. دکارت به هلند میرود و وارد سپاه پروتستان «موریس ناسائو» میشود. او بعدها به چیزی اشاره میکند که در آن ایام او را مجذوب حرفه نظامی کرد: «دل پرشور». گمان نمیرود دکارت هرگز جنگیده باشد. به نظر میآید که زندگی در پادگان از همان ابتدا او را دچار ملال و خوابزدگی میکند. دکارت با «آیزاک بکمان» دانشمندی که از او بزرگتر است ملاقات میکند؛ ریاضیات آن دو را به یکدیگر نزدیک میکند. دوستی عمیقی بین آن دو شکل میگیرد و ذهن دکارت بیدار میشود. دکارت زندگی خویش را به گام برداشتن در راه جستجوی حقیقت که آن را «خیر اصلی زندگی» میدانست گذراند . فلسفه مضمون زندگیاش بود و به هیچ روی آن را نوعی بطالت نمیدانست، بلکه در آن نوعی شور و حرارت مییافت. او در نامهای نوشت: «لطفاً همیشه باور داشته باشید که من زندهام، فلسفهورزی میکنم و با شور و حرارتم.»