نشر هیلا «آفتابپرست نازنین» داستان زندگی دختری است كه میان سختیها و دردهای فراوانی محصور شده است و نمیتواند خود را از دست مشكلات و مصائب زندگی مشقتبارش برهاند . دخترك مسبب تمام این بدبختیها را مادرش میداند و به دلیل تنفری كه از مادر دارد هرگز نمیخواهد او را ببخشد ، مادری كه در حال مرگ است . و آرزو دارد به دخترش نزدیك شود ولی دختر او را مقصر مرگ پدر و تنهایی بزرگی كه او را احاطه كرده است ، میداند ، چرا كه گمان میبرد مادر در شرایط سخت ، او را تنها گذاشته است . دخترك ناخواسته درگیر یك ماجرای آدمربایی میشود و قدم به دنیای تازهای میگذارد كه منجر به مرگ دوستش میشود. حالا او به جواب سؤالهایش میرسد و میداند كه چگونه باید با زندگی برخورد كند چرا كه به درك درستی از پیرامونش رسیده است و راههای گریز از مشكلات را یاد گرفته است . دختر داستان « آفتابپرست نازنین » حالا فهمیده كه چرا آدمرباها برای گرفتن یك انتقام قدیمی خودشان را در معرض نابودی قرار دادهاند.