انتشارات صدای معاصر منتشر کرد:باید حرف دلش را میزد. نباید یک رابطه ناتمام را با دلهره ادامه میداد حداقل لازم بود تکلیف دلش را روشن کند. باید میفهمید این رابطه که داشت به سوی عاشقانگی میرفت یکطرفه است مهربانو هم بیتمایل به آن نیست. باید خودش را از اما و اگرها خلاص میکرد خیلی دست دست کرد تا حرف دلش را به مهربانو بزند اما هر بار بهانهای پیش آمده بود تا این مهم به تاخیر بیفتد. برای این اتفاق زود بود و مهربانو هم نیاز داشت گذشتهاش را بدون ترس از قضاوت بیکم و کاست تعریف کند. شاید او هم رازهای پنهانی در دلش باشد. شاید مهربانو زخمهای عمیقتری دارد که که نتوانسته مثل فرزین ببخشد یا فراموش کند. حتی نمی دانست مهربانو همسر سابقش را دوست داشته یا نه. چندبار سوال کرده بود اما مهربانو هر بار از گذشته اش قرار می کرد. آهنگ ملایمی در حال پخش بود. هر دو در سکوت غرق خاطرات مبهم خودشان بودند.